سایت یزد فردا:
پسرخاله ام یک خونچه آورد..
با هم توافق کرده بودند در شناسنامه من دست ببرند و هفت سال به سنم اضافه کردند کدخدا متوجه شد و به پدرم گفت خودت هنوز نه سال بیشتر نیست که ازدواج کردی چگونه دخترت شونزده سالشه!؟! و بابام و شوهرم را انداختن زندون .
خاطره ایی از بی بی – 85 ساله
اون زمان ها بدبختی بود!
پسرخاله ام یک خونچه* آورد خانه ی ما!
خاستگاری(خواستگاری!!) کردند و من را به عقد علی شعبون در آوردند .
علی زنش مرده بود.