تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد
\

تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد

  • Instagram
تا انتها حضور...

سلام

بعضی از حرفها را نباید هرگز بگویی
به خاطر بغضی که در گلو داری
یا به خاطر بغضی که از شنیدن
حرفهای تو در گلو شکل می گیرد
اما اینها دلیل نمی شود که نگویی
" من" با "نوشتن" فریاد خواهم زد...
پس " تو" گوش نوشتاریت را تقویت کن
تا فریادهایم را بشنوی...

"زمزمه" هایت را دوست دارم
درست است که گوش سنگینی دارم
اما " زمزمه" هایت را با گوش جان می شنوم
شاید بپذیرم و شاید ...

اما به "تو" قول می دهم که
خوب بشنوم...

م.ع.ر.ط
Mart.emba@gmail.com

بایگانی

پیوندهای روزانه

آخرین مطالب

۱۸ مطلب با موضوع «اتاق فکر (Think Tank)» ثبت شده است

سلام
یه چیزی که بین زن و شوهرها در اوایل زندگی و حتی در طول زندگی اتفاق می افته موضوعات سلسله وار زیر هست که مربوط به مردها می باشد
۱- عدم دیدن و مشاهده علائم و نشانه ها بویژه در اطرافیان به صورت ویژه تر در همسر؛ البته این موضوع دلایل خاص خودش را دارد مثل درگیر مسائل دیگر بودن، یاد نگرفتن شناسایی نشانه ها ، کم شدن قدرت سنسورهای تشخیص و ..
۲- دیدن علائم و نشانه ها اما عدم تحلیل موضوع و یا تحلیل نادرست
۳- دیدن علائم و نشانه ها، تحلیل صحیح موضوع ، اما عدم درک واقعی موضوع
۴- دیدن علائم و نشانه ها، تحلیل صحیح  موضوع ، درک واقعی اما عدم ارائه راهکار سازنده
پ.ن : ان شاءالله در پست بعدی یک مثال برای توضیح این چهار حالت عرض خواهم کرد، خوشحال می شوم دوستان تجربیات خودشون را بیان کنند

۲ نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۸
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۳۲
دانشجوی کلاس اول دبستان

اظهارنظر رهبر انقلاب درباره فیلم «بابالنگ‌دراز»

چینی‌فروشان از مدیران سابق کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان گفت، در دیداری رهبر انقلاب فرمودند فیلم بابا لنگ‌ دراز را بیاورید من ببینم چون داستان آن را در گذشته خوانده‌ام و می‌خواهم فیلم آن را نیز ببینم. رهبری فرمودند: این فیلم یک فیلم سالم است ولی با رویکردی آمریکایی یعنی شما پرچم آمریکا را در تمام صحنه‌ها می‌بینید و ما اگر تمام وقت خود را صرف چنین کاری کنیم موفق بوده‌ایم.فارس این خبر را منتشر کرده است.


درخواست : خاطرات خود را از این فیلم به اشتراک بگذارید :

1- خودم : من این فیلم را دو بار دیدم یکی در دوران کودکی ، و دیگری در دوران دانشگاه ، در دوران کودکی قسمت های اولیه را دیدم اما در دوران دانشجویی قسمت های آخر این سریال را دیدم بویژه اون قسمتی که جودی به عنوان تعطیلات می رفت به یک مزرعه ... همیشه حس خوبی نسبت به این فیلم دادشتم بویژه شخصیت های اصلی بویژه شخصیت "سالی" ، همچنین در دوران مدرسه افراد را به "جولیا" بودن (مرفه بی درد) متهم می کردیم!!!

حالا چند تا عکس نوشته برای شماها می گذارم :(برای دیدن سایز واقعی عکس ها بر روی عکس ها کلیک کنید.) * (رمز عکس های آخر همون رمز سطح سوم می باشد.)

۲ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۵
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

آیا همسر من  می تونه شاغل باشه؟ ( سوال ساده : دوست دارم همسرم شاغل باشه؟)


این یه سوالی هست که برای اکثر پسرها هنگام خواستگاری پیش میاد و اکثرا دو دلیل داره

۱- وقتی می روند خواستگاری، عروس خانم احتمالی یا شاغل هستند یا رسما اعلام می کنند که برای شاغل شدنشون در آینده برنامه دارند. حالا باید آقا داماد صربحا جواب بدهد و تصمیمش را بگیرد.


۲- خود آقا داماد دوست داره خانمش شاغل باشه  یا بالعکس ( حالا این دلایل خاص خودش را دارد، یا مادر و خواهر ایشون شاغل هست یا در مکانی کار می کنند که خانم ها شاغل هستند و تصور خوبی از کار کردن داره البته دلایل مادی هم می تونه باشه و یا حتی دلایل معنوی هم می تونه داشته باشه و ...)


اما جواب حقیر که خیلی صادقانه بهش فکر کردم :

هدف اصلی ما زندگی کردن هست زندگی کردنی که موجب رشد زوجین را فراهم کرده ، رشدی که در سایه آرامش معنوی رخ خواهد داد ( این آرامش به این معنا نیست که شما با سختی و مشکلات در زندگی برخورد نکنید بلکه بصیرت داشتن نسبت به امتحان الهی و توکل داشتن به خدا هست) حالا هرچی خواسته باشه این زندگی را مختل کنه ، من باهاش مخالف هستم

به زبان ساده ، ما کار می کنیم که زندگی بهتری داشته باشیم نه اینکه کارمون زندگی ما باشه

اگر همسرم بتونه کار کنه و این کار لطمه ای به زندگیمون نزنه ، چرا که نه، پس بهتره کار کنه ( بویژه شغل هایی مثل پرستاری، معلمی و ...) تا هم به جامعه اش خدمت کنه،هم از این طریق ظرفیت رشد معنوی را در خودش بالا ببره.


پ.ن: البته مردها باید تکلیفشون با خودشون مشخص کنند زیرا زندگی با یک همسر شاغل کاملا متفاوت هست و این حالت را باید در خودشون ابجاد کنند.

۱۶ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۴۰
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۳۳
دانشجوی کلاس اول دبستان
باتوجه به صحبت های دوستان...

این یه حرف خیلی ساده و معمولی و پیش پا افتاد ه ست، ولی بعدا درخواهید یافت به عینه که شرایط بعد از ازدواج با شرایط مجردی فرق های بسیاری داره، بسیااار فرق داره. ما معمولا برای خودمون بوده تمام زندگیمون،اغلب یا به خاطر اینکه درس داشتیم یا به خاطرهای دیگر(!) مسئولیتی توی خونه ی پدری مون نداشتیم. همه بسیج بودند تا شرایط طی کردن پلل(!) ترقی برای ما فراهم بشه، لذا انطباق دادن خودمون بر محور بنیادی غیر خودمحورانه، _مثل بنیاد ازدواج_ کاری دشوار به نظر میاد...
اگر کمی کمتر خود محور بزرگ شده بودیم، و کمی کمتر دنیا بهشت پندارانه به ازدواج نگاه می کردیم بسیاری از مشکلات حل می شد...
جووناکاش کمتر پشت در ازدواج بمونن و کمتر دنبال آرمانشهر باشن قبل از ورود به ازدواج. البته که چشمارو باید خیلییییی باز کرد قبل ازدواج، اما...بخش اعظم آرمانشهرِ(قابل تحقق و واقع بینانه ش البته) در خونه ی عشق شما به وسیله ی تدابیر بعدی و رفتارهای اونوقت شما ساخته می شه
 پاسخ توسط دانشجوی کلاس اول دبستان در ۲۳ اسفند ۹۴، ۱۷:۲۴
سلام و ممنون از نوشته هاتون
درست می فرمایید ما ازدواج را سخت گرفتیم برای خودمون
حتی خانواده ها هم سخت گرفتند
وقتی از خودشون سوال می کنی که موقع ازدواج چه شرایطی داشتید
می گویند : کم تر از شما
می گوییم : خب چرا برای ماها اینقدر سخت می گیرید
می گویند: زمانه عوض شده و .. ( و از این حرف ها)
یه جوان لیسانسه و خدمت سربازی رفته حدود  25 الی 26 سالش هست
تازه در آستانه ی کار (اگر فرض کنیم که بازار کار جذبش کند )
خب حالا چه انتظاری از این جوان هست؟
کاش همه اش این همین بود
در ذهن جوان کرده اند که باید یک سری شرایط را داشته باشی تا ازدواج کنی
یعمب جوانی که سرکار رفته و حقوق دارد بهش می گی چرا ازدواج نمی کنی
می گه " من هنوز خونه ندارم، هنوز نمی تونم خرج ازدواجم را کامل بدهم و ..."
یعنی نه تنها سطح توقع خانواده ی عروس بالاست
جامعه در ذهن جوان امروزی القا کرده است که :
1- باید درس را تمام کرده باشی
2- سربازیت را رفته باشی
3- یک شغل مناسب داشته باشی
4- حداقل یک عدد پراید ناقابل هم داشته باشی
5- خانه هم داشته باشی
6- بتوانی تمام هزینه های ازدواجت (نه یک ازدواج ساده بلکه یک مراسم مجلل و در شان خانواده!!! خودت و عروس خانم) را خودت بدهی
حالا بیا ازدواج کن
و اینجاست که خیانت جامعه در حق جوان مشخص می شود زیرا جامعه ازدواج را خیلی شیرین نشان می دهد، یعنی روزهای عاشقونه ، یعنی هوای دونفره، یعنی پیشرفت و ... اما وقتی جوان وارد زندگی می شود و دوره ی شیرین و زیبای اولیه ی زندگی را پشت سر می گذارد می بیند که ....
این جوان بیست هشت ساله ی ما که زحمت کشیده و خونه و ماشین و ..و دارد
و هشت سال یا تنها بوده و اخلاق مردانه اش بر اساس تنهایی شکل گرفته
و یا خدایی ناکرده در مدت تنهایی با افرادی رابطه داشته که اثرات خاص خودش را دارد
ما چی داریم ؟
یک جوان بیست هشت ساله که اخلاقش شکل گرفته، تنها به خونه خریده به سلیقه ی خودش، ماشین داره به سلیقه ی خودش، کارش را خودش انتخاب کرده و .... همه و همه خودش ، و عروس آینده هم این ها را می بیند و انتخاب می کند می داند شوهرش ماشین داشته می داند کار داشته می داند و .... حق انتخاب دارد (و وقتی این دو در زندگی آینده شان باهم دعوا می کند یکی از صحبت های رد و بدل شده این هست " چه مرگته؟ بشین زندگیت را بکن! خونه هست ماشین هست و ...)
اما چه چیزی را می خواهند باهم بسازند؟ خیلی از نکات اولیه که می شد باهاش خاطرات مشترک، نگرانی مشترک، دغدغه مشترک داشته باشند یکطرفه ساخته شده (هیچ کدام مقصر نیستند اما فرصتش از بین رفته) مگر شام بیرون رفتن چقدر می تواند دغدغه ی مشترک شکل دهد؟
چقدر زن چقدر می تواند در شکل گرفتن شخصیت مرد 28 ساله اش موثر باشد؟ ( و البته بالعکس اون هم صادقه)
پس باید بگردی دنبال فردی که بیشترین شباهت را به خودت داشته باشه زیرا نمی توانی تغیر خاصی را در همسر آینده ات ایجاد کنی
آهان 
آهان
شاید بالا بردن سطح توقع (چه خود فرد ، چه خانواده ها) را بتوان "خیانت جامعه" در حق جوانان فرض کرد
اما اگر خواسته باشیم "خنجر از پشت جامعه" را توضیح دهم بحث نادیده گرفتن " جایگاه خداوند و توکل و توسل" در زندگی جوان امروزی هست یعنی می رویم به جوان امروزی القا می کنیم که اگه شما اون 6 مورد فوق را داشته باشی زندگی آینده ات تضمین هست یه زندگی خوش و خوب و بی هیچ دغدغه ای ...
واقعا ما را چه شده است که برای خدا شانی قائل نیستیم؟ (نکته دویست و چهل و یکم : خداااا)
 
پ.ن 1: خود ما هم قسمتی از "جامعه" هستیم هم تاثیر می گذاریم هم تاثیر می پذیریم
پ.ن 2: متن بدون ویرایش هست و "شقشقیه" ای بود که با خواندن نظر ارزشمندتان بر قلم حقیر جاری گشت
پ.ن 3: "باشد تا رستگار شویم"
پ.ن 4 : لینک مرتبط "پدرانه هایی برای من 18"
۵ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۲۸
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام
یه کانالی با دوستان تشکیل دادیم در تلگرام  به نام :

" انقلابیست"

هدفمون  در مرحله اول نشر پست های منتخب هم وبلاگی ها

و در مراحل بعد کارهای مشترک در فضای مجازی هست

خوشحال می شیم از نظرات شما هم استفاده کنیم

"باشد تا رستگار شویم"

"لینک کانال"

۳ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۰۴
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

خواهشمندم کمکم کنید

کمک

کمک

همیشه بهمون گفتن که چرا باید در انتخابات شرکت کنیم و از دلایل این مشارکت عظیم گفتند و البته فواید اون و ... اما امروز می خواهم خودم را قانع کنم به رای ندادن

و تا هفتم اسفند هم وقت دارم که خودم را قانع کنم به رای ندادن

چندین علت ابتدایی به ذهنم رسید، خواهشمند است دوستان نیز کمک نمایند :


1- مگر نمایندگان قبلی که بهشون رای دادیم چه گلی به سرمون زدند که قراره این نامزدهای نمایندگی به سرمون بزنند!!

2- حدود پنجاه میلیون واجد شرایط رای هستند من کی ام بین این پنجاه میلیون و رای من به چه دردی می خوره؟!!؟

3- نامزد مورد نظر من خیلی آدم با نفوذی هست و احتمال نود درصد رای میاره، برای چی من بهش رای بدهم؟

4- اصلا به نشانه ی اعتراض به بیکاری و ازدواج و اینها نمی خواهم رای بدهم.

5- نمی خوام چون از اینکه ماشینای شاسی بلند فراااووووون دور و بر ستاد انتخاباتی های می بینم و شام ....

6- نظر شما چیه؟


۴ نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۰۵
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۰۰
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۱ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۲
دانشجوی کلاس اول دبستان

دریافت

۲۸ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۰
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

1- لطفا بفرمایید " چگونه گرگ شویم !!!"(کلیک نمایید)

2- متن هاو لینک های مطرح شده در لینک فوق را با دقت بخوانید.

3- برای هر قسمت اولین کلمه و یا جمله ای که به ذهنتون می رسه را در دایره مربوطه یادداشت نمایید.

4- وقتی همه ی مطالب را خوندید و هفده دایره را پر کردید، این کلمات و جملات را کنار هم بگذارید و جمله ی یک خطی ای بنویسید.

5- ممنون می شوم که اون هفده جمله و اون یک خط جمع بندی را برایم ارسال نمایید.




«باشد تا رستگار شویم»

پ.ن : عیدتون هم مبارک.

پ.ن 2: دوستانی که یادشون رفته بود الآن وقتشه :)

۱۵ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۵
دانشجوی کلاس اول دبستان

شش تمرین ساده
(به بهانه فرهنگ - سید مهدی سیدی)
این مطلب در روزنامه همشهری منتشر شده است.

بارها شنیده اید که باید در برابر رسانه توانایی های لازم را داشته باشید. این توانایی ها نیاز به تمرین دارد تا هروقت در برابر رسانه های تصویری و یا در برابر شبکه های اینترنتی و موبایلی قرار گرفتید، بتوانید با طرح سؤالات ساده خود را در برابر خطرات رسانه ایمن کنید. چند بار این سؤالات را بخوانید و برای چند روز آن را در برابر رسانه ها تمرین کنید:

1- آیا من بیشتر از حد نیاز از رسانه استفاده نمی کنم؟ این سؤال مدام باید در ذهن ما سوسو بزند. به این قسمت می گوییم رژیم مصرف رسانه. درست مثل رژیم غذایی که برای شام و ناهار اندازه معینی تعیین می کنیم و تجاوز از آن را خطرناک می دانیم. 

2- آیا نسبت به رسانه شرطی نشده ام؟ خیلی وقت ها در برابر رسانه دچار انفعال و تکرار شده ایم. عادت کرده ایم که هرچه او می گوید بدون هیچ تفکر و تأملی بپذیریم و حتی برای لحظه ای جرأت شک کردن به خود راه ندهیم. 

3- این فیلم یا متن برای چه تولید شده؟ این سؤال باعث می شود به پشت پرده تولید برنامه ها فکر کنیم. چرا کارگردان این فیلم را ساخته؟ چرا چنین پیام طنزی در وایبر و واتس آپ تولید شده؟ چرا چنین تیتری بر صفحه اول روزنامه حک شده؟

http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/12/3/279984_257.jpg


4- آیا این خبر، همه واقعیت را به من می گوید؟ این مهارت به ما کمک می کند در برابر کادرسازی های رسانه ای مقاومت کنیم. خیلی وقت ها در رسانه ها حرفهای خاص درشت می شود و یا صرفاً بخشی از آن برجسته سازی می شود. عملاً دور موضوع کادری کشیده می شود که بقیه آن دیده نشود.

5- آیا من در برابر این برنامه احساسی شده ام؟ خیلی وقت ها آنچنان هنرمندانه از تکنیک های رسانه ای و تصویری استفاده می شود که ما درگیر احساسات مثبت و یا منفی شویم و دیگر نتوانیم با موضوع عاقلانه برخورد کنیم. این اتفاق بارها و بارها موقع تماشای سریال ها و یا خواندن پیام های طنز برایمان رخ داده.

6- آیا همسویی رسانه ها مشکوک نیست؟ خیلی وقت ها به ناگاه چند رسانه به صورت هماهنگ به موضوعی می پردازند و جوری وانمود می کنند که انگار هرکس غیر از این مدل فکر کند آدم احمقی است. اینگونه است که عاقلانه فکر کردن ما را منزوی می کنند. 

تمرین این سؤالات برای مخاطبان راهگشا خواهد بود.

۴ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۰۰
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۳۰
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۸:۵۲
دانشجوی کلاس اول دبستان

فرض کنید می روید خرید لباس و در حین خرید لباسی که تن مانکن پشت ویترین هست توجه شما را به خودش جلب می کند ؛ چند دقیقه ای از همون پشت شیشه شروع به بررسی لباس می کنید تا مطمئن شوید این لباس مناسب شما هست.

وقتی برای خرید وارد مغازه می شوید می بینید که صحب مغازه لباس تنِ مانکن را درآورد و فروخت ... :(

داستان اصلی از اینجا شروع می شود که اگه بهترین لباس و برازنده ترین نوعش را برای شما بیاورند باز هم شما فکر می کنید که اون لباس فروخته شده بهتر است.( در صورتیکه اگه شما می رفتید و اون لباس مانکن را تن می کردید ممکن بود متوجه بشوید که مناسب شما نیست...)

همه چی برای شما زهر می شود و هیچ لباس دیگه ای شما را ارضا نخواهد کرد، حتی اگه بهتر و زیباتر از لباس مانکن باشد.

در " اثر ویترینی" چند چیز تاثیر گذار است:

1- مانکن: یک موجود بدون روح که تناسب اندام در آن به بهترین نحو رعایت شده است.

2- لباس قشنگ(خوشگل) : دلیلی ندارد این لباس بهترین و مناسبت ترین لباس باشد اما این لباس با بهترین هارمونی رنگی بر تن مانکن (با ویژگی های فوق) پوشانده شده است.

3- نورپردازی : از مهم ترین ویژگی های هر ویترین نورپردازی آن است که چشم ها را مسحور می کند و خوشگلی لباس (با ویژگی های فوق) و مانکن (با ویژگی های فوق) را چندین برابر می کند.

4- شیشه جلوی ویترین : این که شما نتوانید به این الهه ی خوشگل شده دست بزنید خودش عامل جذب است و شما را داخل مغازه هدایت می کند و فروشنده شروع می کند به تعریف کردن و ... ( شما فقط ظاهر را می بینید و هرگز نمی توانید به جنس لباس پی ببرید و ممکن است در ذهن خودتان شروع کنید به تصویر کشیدن لحظه ای که لباس را بر تن کرده اید و همه از شما تعریف می کنند و شما خوشبخت ترین و شیک پوش ترین آدم دنیا هستید.)

با توجه به فطرت کمال گرای انسان که همیشه بهترین ها را برای خودش می خواهد ( و البته صحیحش هم همین است) ، از اثر ویترینی می توان به عنوان "سراب" در راستای کمال یاد کرد. اگر خواسته باشیم به زبان ساده بیان کنیم به بیان چند ویژگی "سراب" می پردازیم :

1- توهم : ویژگی اصلی سراب توهم است یعنی اکر آبی وجود داشت که دیگر سراب نبود ، آب بود!!!

2- عطش: انسانی که تشنگی بر او غلبه کرده است احتمال دیدن سراب برایش بیشتر است.

3- گرما : شما هیج وقت در یک جنگل نمی توانید "سراب" ببینید.

اگر فرهنگ جامعه را به عنوان "گرما" تعبیر نماییم این گرما موجب "عطش" در افراد جامعه می شود و این عطش موجب" توهم" می شود . افراد جامعه  سعی در رسیدن به کمال و پاسخ گویی به این نیاز اساسی و طبیعی دارند اما چون فرهنگ، جامعه ، هوای نفس و ... وجود دارد نمی گذارند این انسان از چشمه ی زلال معنویت سیراب شود و شما را به سمت "سراب" هدایت می کند.

پ.ن : آیا کسی تا به حال با " سراب" سیراب شده است؟

پ.ن 2: "اثر ویترینی" در بالاترین درجه ی "آسایش" موجب از بین بردن "آرامش" می شود. جناب آقای سید مهدی سیدی این موضوع را به بهترین نحو توصیف کرده اند.(لینک)

پ.ن 3: گاهی وقت ها افراد برای رسیدن به "سراب" اقدام به شکستن شیشه های ویترین می کنند .( دردناک ترین و خون بارترین مرحله ی ممکن...)

پ.ن 4: سوالی که برای من پیش آمده است : " اثر ویترینی نتیجه است یا علت؟ یعنی اثر ویترینی باید زیر مجموعه ی فرهنگ برهنگی باشد یا فرهنگ درندگی؟"

۸ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۰۰
دانشجوی کلاس اول دبستان

بسم الله الرحمن الرحیم

فرهیختگان و دوستان گرامی

سلام

مدت زمانی است که تحلیل های خود را با عناوین مختلف در زمینه های گوناگون از جمله مسایل اجتماعی، فرهنگی و .. در این وبسایت انتشار می دهم، با توجه به تجربه و مطالعه ی ناچیز این حقیر در این زمینه ها و همچنین وجود دوستان بزرگواری که هرکدام یدی طولانی در عرصه های فرهنگی ، اجتماعی و ... دارند قصد ایجاد صفحه ای مستقل  با عنوان " اتاق فکر (Think Tank ) " نموده تا از تجربه ی شما بزرگواران در زمینه های مورد بحث بهره مند شوم.

امید است مانند همیشه ، حقیر را از نظرات و انتقادات ارزشمندتان بهره مند سازید.


 "باشد تا رستگار شویم"     

محمد علی رنجبر طزنجی

۲ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۰
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

دیروز داشتم راجب یه موضوع با دوستانم صحبت ( بحث می کردم) کار به جاهای باریک رسید و من بحث را قطع کردم و همراه با یکی از اونها رفتم بیرون و بعد از چند دقیقه شروع کردم به بحث مجدد...

آخر بحث وقتی داشتیم به نتیجه گیری می رسیدیم بهم گفت: "چرا این حرفها را جلوی بقیه بچه ها نگفتی.."

گفتم: "این مسئله برای تو دغدغه بود و برای اونها لق لقه"

همیشه با کسی صحبت کن که درباره موضوع "دغدغه" داشته باشه نه فقط یه چیزی به عنوان" لق لقه " روی زبان داشته باشند(تعریف دغدغه باشه برای روزهای بعد)

پ ن : تمامی افراد خیالی هستند حتی خودم...

۳ نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۳۵
دانشجوی کلاس اول دبستان