تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد
\

تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد

  • Instagram
تا انتها حضور...

سلام

بعضی از حرفها را نباید هرگز بگویی
به خاطر بغضی که در گلو داری
یا به خاطر بغضی که از شنیدن
حرفهای تو در گلو شکل می گیرد
اما اینها دلیل نمی شود که نگویی
" من" با "نوشتن" فریاد خواهم زد...
پس " تو" گوش نوشتاریت را تقویت کن
تا فریادهایم را بشنوی...

"زمزمه" هایت را دوست دارم
درست است که گوش سنگینی دارم
اما " زمزمه" هایت را با گوش جان می شنوم
شاید بپذیرم و شاید ...

اما به "تو" قول می دهم که
خوب بشنوم...

م.ع.ر.ط
Mart.emba@gmail.com

بایگانی

پیوندهای روزانه

آخرین مطالب

۱۱ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

دریافت
حجم: 93.4 کیلوبایت
توضیحات: رمز سطح دوم


باورش کمی سخت است

اما باور کن پدرانمان هم

تمام شب های مهتابی عاشق بوده اند

وقتی به دود سیگارشان خیره می شدند و

باد در پیراهن بلند زنی می وزید

که بهار نارنج می چید و

به مردی که _ فرض کن _

برای تماشای بهار آمده ،

لبخند می زد

 

باورش کمی سخت است ، می دانم

اما بارها به ماه گفته ام طوری بتابد

که بغض راه گلوی پنجره ای را نبندد

مخصوصا اگر باد

با خاطره ی بلند پیراهن زنی وزیده باشد

 

 بارها گفته ام این شهر بهار ندارد

باغ ندارد

بهار نارنج ندارد

و آدم اگر دلش بگیرد

دردش را به کدام پنجره بگوید

که دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود ؟


" لیلا کردبچه "

۱ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۱
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ آذر ۹۵ ، ۲۰:۲۱
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ آذر ۹۵ ، ۲۰:۱۶
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ آذر ۹۵ ، ۲۰:۱۳
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ آذر ۹۵ ، ۲۳:۳۸
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ آذر ۹۵ ، ۱۱:۱۰
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ آذر ۹۵ ، ۱۶:۴۵
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام


شب ها که میام خونه اغلب خانواده دارند سریال می بینند


اگر ساعت ۹ شب برسم دارند " ماه و پلنگ" ، اگر ده برسم  یه فیلمی بود که تموم شد و اگه ده به بعد برسم " معمای شاه" را  می بینند


اما یه قسمتی از ماه و پلنگ که نظر من و دیگر مخاطبان را به خودش جلب کرد اون قسمتی بود که آقاهه برای خانم وکیل گل می فرستاد و عکس العمل منشی و خانم وکیل


لحظه ای به فکر فرو رفتم و از خودم پرسیدم : " ما جزو کدوم افراد حساب می شویم، مردم چه کسی هستند؟" 

آقاهه،؟ خانم وکیل؟ منشی؟


جواب به نظر من " مهربان" هست یعنی منشی خانم وکیل....

۲ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۴۵
دانشجوی کلاس اول دبستان


خط می کشید روی تمام سؤال ها


تعریف ها؛معادله ها؛احتمال ها


خط زدبه روی شایدواماوهرچه بود


خط زدبه روی قاعده هاومثال ها


خطی دگر کشیدبه«قانون خویشتن» 


قانون لحظه هاوزمان هاوسال ها


ازخودکشیددست وبه خودنیزخط کشید


یعنی به روی دفترخط ها وخال ها


خط ها به هم رسیده ویک جمله ساختند


با عشق ممکن است تمام محال ها 


 " فاضل نظری"

۱ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۵ ، ۱۰:۴۵
دانشجوی کلاس اول دبستان


هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم؟ چنین چرا بیزار

زمین از آمدن برف تازه خشنود است 
من از شلوغی بسیار رد پا بیزار

قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار

اگر چه می‌گذریم از کنار هم آرام 
شما ز من متنفر، من از شما بیزار

به مسجد آمدم و نا امید برگشتم 
دل از مشاهده‌ی تلخی ریا بیزار

صدای قاری و گلدسته‌های پژمرده 
اذان مرده و دل‌های از خدا بیزار

به خانه‌ام بروم؟! خانه از سکوت پر است 
سکوت می‌کند از زندگی مرا بیزار

تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار

"فاضل نظری"
۰ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۵ ، ۲۰:۴۹
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ آذر ۹۵ ، ۱۷:۵۳
دانشجوی کلاس اول دبستان