شقشقیه ۲۵: بهارنارنج ( پدران عاشق )
سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۱ ب.ظ
دریافت
حجم: 93.4 کیلوبایت
توضیحات: رمز سطح دوم
باورش کمی سخت است
اما باور کن پدرانمان هم
تمام شب های مهتابی عاشق بوده اند
وقتی به دود سیگارشان خیره می شدند و
باد در پیراهن بلند زنی می وزید
که بهار نارنج می چید و
به مردی که _ فرض کن _
برای تماشای بهار آمده ،
لبخند می زد
باورش کمی سخت است ، می دانم
اما بارها به ماه گفته ام طوری بتابد
که بغض راه گلوی پنجره ای را نبندد
مخصوصا اگر باد
با خاطره ی بلند پیراهن زنی وزیده باشد
بارها گفته ام این شهر بهار ندارد
باغ ندارد
بهار نارنج ندارد
و آدم اگر دلش بگیرد
دردش را به کدام پنجره بگوید
که دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود ؟
" لیلا کردبچه "
۹۵/۰۹/۳۰