تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد
\

تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد

  • Instagram
تا انتها حضور...

سلام

بعضی از حرفها را نباید هرگز بگویی
به خاطر بغضی که در گلو داری
یا به خاطر بغضی که از شنیدن
حرفهای تو در گلو شکل می گیرد
اما اینها دلیل نمی شود که نگویی
" من" با "نوشتن" فریاد خواهم زد...
پس " تو" گوش نوشتاریت را تقویت کن
تا فریادهایم را بشنوی...

"زمزمه" هایت را دوست دارم
درست است که گوش سنگینی دارم
اما " زمزمه" هایت را با گوش جان می شنوم
شاید بپذیرم و شاید ...

اما به "تو" قول می دهم که
خوب بشنوم...

م.ع.ر.ط
Mart.emba@gmail.com

بایگانی

پیوندهای روزانه

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان» ثبت شده است

سلام

بعضی افراد هم هستند و هم نیستند

هستند به خاطر این که می توانی دردهایت را بهشون بگی

نیستند به خاطر این که نمی تونی سرت را روی شونه هاش بگذاری

و گرمی نفس های شفابخش را روی صورتت حس کنی و انرژی بگیری...

مثل تلفن، تلفن همراه، چت کردن، ویدیوکنفرانس، اسکایپ، واتس آپ و...

اگر ساعت ها با مادر، پدر، همسر و ... تلفنی صحبت کنی

به یک لحظه زل زدن در چشم هایشان نمی رسد

و نوازش دستان گرم مادر بر روی سرت ...

شاید یکی از دلایل نوشتن

 این داستان(لینک)

 همین باشد.

۶ نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۴ ، ۲۲:۰۰
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۰۰
دانشجوی کلاس اول دبستان