تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد
\

تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد

  • Instagram
تا انتها حضور...

سلام

بعضی از حرفها را نباید هرگز بگویی
به خاطر بغضی که در گلو داری
یا به خاطر بغضی که از شنیدن
حرفهای تو در گلو شکل می گیرد
اما اینها دلیل نمی شود که نگویی
" من" با "نوشتن" فریاد خواهم زد...
پس " تو" گوش نوشتاریت را تقویت کن
تا فریادهایم را بشنوی...

"زمزمه" هایت را دوست دارم
درست است که گوش سنگینی دارم
اما " زمزمه" هایت را با گوش جان می شنوم
شاید بپذیرم و شاید ...

اما به "تو" قول می دهم که
خوب بشنوم...

م.ع.ر.ط
Mart.emba@gmail.com

بایگانی

پیوندهای روزانه

دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۱۸ ب.ظ

۲

سلام

چند روزی هست که بد اخلاق شده ام و این بد اخلاق شدنم دامن همه را گرفته است اینقدر که جرات نزدیک شدن به من را ندارند! ( اگه یه غریبه من را ببینه ناخودآگاه فکر می کنه که من خیلی گنداخلاق هستم اما الان ظاهرا و باطنا یکی شدم و هیچ نفاقی در من وجود نداره!)

رفتم به جناب حافظ پناه ببرم و با غزلی از جناب لسان الغیب روح خود را جلا بخشم اما یک غزلی آمد که حتی خواندنش برایم سخت بود چه برسد به فهمیدنش! 

 

بعد رفتم یه آهنگ گوش کنم که آرامبخش باشه رسیدم به آهنگ و متن در که ذیل آمده است

 

بعد اس ام اس های عید قربان را که برایم آماده بود نگاه می کردم که اولینشون اس ام اس خانم دکتر بود و من را به یاد یه عالمه کار انجام نشده انداخت و خجالت هایی که باید از خانم دکتر بکشم و نمی کشم!!!

 

دیشب هم حجم اینترنت خونمون تموم شد و من موندم و شارژ کردن (چرا باید دقیقا روزی که تعطیل هست اینترنت تموم بشه و من و این همه کار؟ چرا؟)

 

فردا ساعت هفت و نیم صبح جلسه داریم و بعد ازظهر ساعت پنج و تازه می مونه یه عالمه کار که پیگیریشون آدم را کلافه می کنه! و من هنوز دوش نگرفتم و لباس هام را اتو نکردم!

 

فکر این که چرا یک نفر میره دادگاه به خاطر ده میلیون قسم دروغ می خوره؟ و ترس اینکه روزی به خاطر یک مشت دلار(!!) قسم دروغ بخورم و پشت کنم به همه ی اعتقادات فعلیم پشت کنم!

 

 

و این هم شعری که حالم را یه جوری کرد :

 

میترسوم از این کشور خوسیده‌ خوشبخت
بیدار بشوم این طرف مرز نباشی
تو خوو زمین باشوم و بارونی و گندم
بیدار شوم اما تو کشاورز نباشی
میترسوم از اینجا بری و خونه بورومبه
له شم تو به معماری آوار بخندی
آواره بشم مملکتم دست تو باشه
هیهات اگر ارتش موهاته نبندی
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
میترسم از اون لحظه که دیوونه نباشی
هی پست کنم عمر عزیزم در خونه‌ات
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی
ایجاد شدی در بدنم مثل یه بحران
بحران شدوم از بوسه‌ ایجاد شونده
پایان غم‌انگیز خودوم منتظرم هست
میترسم از این لحظه‌ فرهاد شونده
افسار پریشونی من دست خودوم نیست
جن رفته در این شعر در این وزن عروضی
میترسم از این حیف شدن حیف اگر تو
حتا به منه پاره شده چشم ندوزی
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
میترسم از اون لحظه که دیوونه نباشی
هی پست کنم عمر عزیزم در خونه‌ ات
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی

نجواها  (۲)

والا ما playش نمی کنیم، خودش تا وبلاگتونو باز می کنیم، play میشه!
جایی ش هم ننوشته خواننده ش کیه!
پاسخ:
سلام

ببخشید بابت تاخیر ، لینک زیر می تونه کمکتون بکنه:

خواننده ش کیه؟!
پاسخ:
سلام

وقتی پلی می کنید نشون می ده

اما اضافه خواهم کرد

نجوا کردن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">