تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد
\

تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد

  • Instagram
تا انتها حضور...

سلام

بعضی از حرفها را نباید هرگز بگویی
به خاطر بغضی که در گلو داری
یا به خاطر بغضی که از شنیدن
حرفهای تو در گلو شکل می گیرد
اما اینها دلیل نمی شود که نگویی
" من" با "نوشتن" فریاد خواهم زد...
پس " تو" گوش نوشتاریت را تقویت کن
تا فریادهایم را بشنوی...

"زمزمه" هایت را دوست دارم
درست است که گوش سنگینی دارم
اما " زمزمه" هایت را با گوش جان می شنوم
شاید بپذیرم و شاید ...

اما به "تو" قول می دهم که
خوب بشنوم...

م.ع.ر.ط
Mart.emba@gmail.com

بایگانی

پیوندهای روزانه

شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۴۷ ب.ظ

۲

شعری متفاوت از شاعری که مادرش ریحان می چید

شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۴۷ ب.ظ

شعر را با حال و هوای خودتان بخوانید:

آوای گیاه

از شب ریشه سر چشمه گرفتم و به گرداب آفتاب ریختم
بی پروا بودم دریچه ام را به سنگ گشودم
مغاک چنبش را زیستم
هوشیاری ام شب را نشکفت روشنی ام روشن نکرد
من
ترا زیستم شبتاب دوردست
رها کردم تا ریزش نور شب را بر رفتارم بلغزاند
بیداری ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا بودم
 و همیشه کسی از باغ آمد و مرا نوبر وحشت هدیه کرد
 و همیشه خوشه چینی از راهم گذشت و کنار من خوشه راز از دستش لغزید
 وهمیشه من ماندم و تاریک
بزرگ من ماندم و همهمه آفتاب
 و از سفر آفتاب سرشار از تاریکی نور آمده ام
 سایه تر شده ام
 و سایه وار بر لب روشنی ایستاده ام
شب می شکافد لبخند می شکفد زمین بیدار می شود
صبح از سفال آسمان می تراود
و شاخه شبانه اندیشه من بر پرتگاه زمان خم می شود

"سهراب سپهری"

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۲۴
دانشجوی کلاس اول دبستان

روشنی

سهراب سپهری

محمد علی رنجبر طزنجی

MART

نجواها  (۲)

گویا بازخورد این پستت این بوده که یک عده فکر کردن شاید نیاز به مشاوره داشته باشی
اما من که می دونم تو مشاوره نمی خوای
زنم نمی خوای 
کمی باید تخلیه ی روحی بشی 
یه کم بخونی بنویسی تنها شی خلاصه خلوت کنی.

منم دارم سعی می کنم اینجا یزدی تر از همیشه زندگی کنم :D 
چون فکر می کنم جز اون دسته ادمایی هستم که دوست دارم به جای اینکه بیشتر تحت تأثیر (افراد یا محیط) قرار بگیرم، تأثیر گذار باشم.
بنابراین یکی از سیاست هام فراموش نکردن رفقای قدیمه 
دومیش هم کلی عکس ادیت نکرده از یزد دارم که این چند وقته افتادم به ادیت اونا
خلاصه چند وقتیه که بد جوری افتادم تو کوچه پس کوچه های یزد و بیرون اومدنی نیستم

یا حق 





پاسخ:
سلام
شاید راست گفته باشی
می خواهم بنویسم اما این بار با جوهری به غیر از جوهر عقل
ما را در کوچه پس کوچه های یزد خودت یاد کن

ممنون که هستی
ممنون که بودی
ممنون که خواهی ماند..." رفیق"
یاحق
با سلام
از شما دعوت می شود تا از وبسایت و وبلاگ مشاوره دیدن فرمایید
با تشکر
moshavermental.avistsk.com

نجوا کردن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">