تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد
\

تا انتها حضور...

باید منتظر ماند و بر این انتظار ایستاد

  • Instagram
تا انتها حضور...

سلام

بعضی از حرفها را نباید هرگز بگویی
به خاطر بغضی که در گلو داری
یا به خاطر بغضی که از شنیدن
حرفهای تو در گلو شکل می گیرد
اما اینها دلیل نمی شود که نگویی
" من" با "نوشتن" فریاد خواهم زد...
پس " تو" گوش نوشتاریت را تقویت کن
تا فریادهایم را بشنوی...

"زمزمه" هایت را دوست دارم
درست است که گوش سنگینی دارم
اما " زمزمه" هایت را با گوش جان می شنوم
شاید بپذیرم و شاید ...

اما به "تو" قول می دهم که
خوب بشنوم...

م.ع.ر.ط
Mart.emba@gmail.com

بایگانی

پیوندهای روزانه

آخرین مطالب

۸۳ مطلب با موضوع «یزدی بازی های خودم» ثبت شده است

سلام

تجمل گرایی که شاخ و دم نداره ، خیلی از کارهایی که ما انجام می دهیم مصداق بارز تجمل گرایی است :

مثال 1 : دختر خانم و آقا پسری با هم ازدواج می کنند و حالا دارند می روند خونه ی بخت ، جهیزیه ی عروس را  داخل خونه پهن می کنند و فک و فامیل عروس و داماد می آیند و از جهیزیه عروس خانم بازدید می کنند 

این عمل نه تنها موجب افزایش چشم و هم چشمی می شود بلکه اگر جهیزیه زیاد باشد موجب چشم زخم خوردن و اگر کم باشد موجب تحقیر و سرزنش می شود ( خیلی از چیزهایی که به عنوان جهیزه داده می شود مستقیما به انبار یا زیر زمین انتقال پیدا می کند و حتی سالی یک بار هم استفاده نمی شود)

مثال 2: سیسمونی بچه ( عایا یه بچه 40 تا عروسک می خواهد و یا 10جفت کفش کوچک به چه درد نوزاد می خورد؟مگه بچه یک ساله راه میره که شما رفتی 10 جفت براش کفش خریدی؟؟؟؟)

مثال 3: خرید گوشی موبایل و یا لپ تاپ ( طرف 70 سال سن داره و از موبایل جهت صحبت کردن و حداکثر ارسال sms استفاده می کند حالا رفته آیفون 6 خریده!!؟؟!!)

نتیجه گیری :

1- تجمل گرایی و چشم و هم چشمی مانند مردابی است که انسان هرچه بیشتر در آن دست و پا بزند بیشتر در آن فرو می رود.(این برمی گرده به روح تکامل گرای انسان که با مادیات ارضا نخواهد شد و باید به منبع اصلی بینهایتش وصل گردد.)

2- بعضی از کارهای پدر و مادر های عروس و داماد موجب "قهر خداوند" می شود و خدا درهای رحمتش را روی این گروه از آدم ها خواهد بست و یا بدتر اینکه آنها را به حال خود رها می کند تا در این منجلاب کثافت غرق شوند.

3- یک نفر را مثال بزنید که جهیزیه دلیل خوشبختیش شده است و یا یک بچه که به خاطر سیسمونی عجیب و غریب ، باهوش تر به دنیا آمده است!!!

4- باید از خودمون شروع کنیم ( شاید سخت باشه اما امکان پذیر است و نتایج خوبی خواهد داشت.)

5- بزرگترین یاری کننده شما در این راه خداوند و اهل البیت هستند (بویژه حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) که خودشان زندگی ساده ای داشتند)

6- آقایون و خانم های مذهبی که دنبال "امر به معروف و نهی از منکر" هستند بسم الله...


پ.ن : توصیه می شود به مطالعه ی "ذکر دو نمونه"

۸ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۳ ، ۱۴:۰۰
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

به بعضی ها باید گفت :

" بهترین کمک تو اینه که خفه بشی و یه گوشه ای بشینی"


۴ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۳ ، ۰۵:۴۴
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ آبان ۹۳ ، ۱۰:۱۸
دانشجوی کلاس اول دبستان

۱۸ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۲۱:۰۸
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

به مدیر ثابت هتل می گم :" حاجی ته دیگ دارید؟"

برگشته می گه : " من را یاد بارون انداختی؟"

می گم " حاجی ته دیگ چه ربطی به بارون داره؟ "

گفت : " من شمالی هستم اگه من در این مدت بارون دیدم شما ته دیگ هم می تونی بخوری!!!"

دیدم بنده ی خدا راست می گه و استدلالش هم از رابطه ی فیثاغورث معتبرتره دیگه هیچی نگفتم و رفتم سر میز نشستم.

۴ نجوا موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۳ ، ۱۵:۳۰
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

وقتی  "حُرّ " با کوله باری از اشتباه نزد امام آمد

با یک کلام امام مظلوم مواجه شد :

" ارفع راسک یا حُرّ"

با انبوهی از گناه و امید ؛ به کربلا می رویم

تا با دیده ی عنایت به ما هم بفرمایند :

"سرت را بالا بگیر"

حلال کنید.

۱۱ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۳ ، ۰۹:۵۴
دانشجوی کلاس اول دبستان

عرض ارادت خدمت دکترِعارف ِشهید

صاحب نقاشی شمع

Chamran_in_Lab

۵ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۱۵:۴۰
دانشجوی کلاس اول دبستان

" چگونه تبدیل به هایزنبرگِ بزرگ شویم؟"

 

"BREKING BAD" یا  "افسار گسیخته" یکی از بهترین سریال هایی بود که تا به حال دیدم. داستان مربوط به یک معلم شیمی ساده هست که متوجه می شود سرطان دارد و ....

"واتر وایت " از معلم شیمی ساده در پروسه یک ساله تبدیل می شود به "هایزنبرگ بزرگ"

کسی که جرات درگیری با دانش آموزانش را نداشت حالا مافیای مواد مخدر از او می ترسند و در نهایت تبدیل به بزرگترین مافیای مواد مخدر می شود. شخصیت ها در فیلم متفاوت ، واقعی هستند.

نکته ی جالب در این سریال این هست که شما از ابتدا تا انتها با "والتر وایت" (نه شخص هایزنبرگ) احساس همزاد پنداری می کنید  و او را دوست دارید و شخصیتش را دور از واقعیت تصور نمی کنید و ...

پ.ن : در این فیلم شما می توانید چهره ی نسبتا درستی از ایالات متحده آمریکا ببینید(در این سریال دیگر خبری از ساختمان های بلند، پارتی های مبتذل  و... نیست و زندگی واقعی یک شهروند آمریکایی را نشان می دهد.)

پ.ن 2: یکی از دوستان توصیه می کرد که اگه شما وارد یه بحث و یا جریان متفاوت شدید بیشتر قرآن بخوانید بیشتر هیئت بروید و توکل و توسل تان را بیشتر کنید و...

پ.ن 3: همه ما در وجودمان هم هایزنبرگ داریم هم والتر وایت ... انتخابش با خودمان هست تا کدام یک را انتخاب کنیم .

پ.ن 4: سریال به نام های زیادی در فارسی ترجمه شده است اما " افسار گسیخته "بهترین و شایسته ترین عنوانی بود که می توان به "والتر وایت" نسبت داد.

پ.ن 5: مراجعه شود به " بوی خون می آید"

پ.ن 6: باشد تا رستگار شویم...

بعدا نوشتم : ذات انسان قدرت را دوست دارد و حتی بهش احترام می گذارد اما شما در فیلم "والتر وایت" را دوست دارید و بهش احترام می گذاریدو در ابتدا بعضی از کارهایش را درست و حق می دانیداما کم کم "والتر وایت" افسار گسیخته می شود و تبدیل به " هایزنبرگ" .

در انتهای فیلم والتر وایت از خودش بدش می آید و ...[خطر لوث شدن فیلم]

۳ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۲۱:۲۳
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

گاهی وقتها یه حرف هایی می زنم که خواهرم ازم می پرسد:

" این را کجا خوندی؟"

و من با افتخار می گویم :

" از خودم بود!!!"

و خواهرم با نگاهی موشکافانه به من می گوید:

"فکر نمی کردم اینقدر خطرناک باشی..."

پ.ن : مراجعه شود به " بوی خون می آید"

۴ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۱۷:۳۸
دانشجوی کلاس اول دبستان

  

حسودم،

به انگشت‌هایت

وقتی موهایت را مرتب می‌کنند


حسودم،

به چشم‌هایت

وقتی تو را در آینه می‌بینند


و حسودم،

به زنی که رد شدن از لنزهای رنگی‌اش

رنگ پیراهنت را عوض می‌کند


                   "لیلا کردبچه"

۹ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۳ ، ۱۰:۵۷
دانشجوی کلاس اول دبستان

1- ابلاغ حکم و بعدش اجرا...

وقتی حکم اعدام  قطعی شد و ابلاغ حکم صورت گرفت از "بند" مربوطه ( مواد مخدر ، قتل عمد و...) می آورند به یه سلول انفرادی که همه چیز آماده هست برای یک اعدامی ،

2- مهمانی با شکوه

سه روز اونجا مهمانی و آماده ات می کنند برای مراسم پر شکوه اعدام ...

3- اعدام های آرام

خانواده ات را که می آورند اعدام می شوی

دختر کوچکت که نمی داند کجاست ولی خوشحال است از اینکه تو را دریک سوییت نسبتا مجهز می بیند و تو مجبوری لبخند بزنی اعدام می شوی...

یاد آرزوها و تصمیماتی که با همسرت گرفته ای یاد مراسم عقد یاد خرید بازار یاد.... اعدام می شوی

4- اقدام برای خوداعدامی

اعدام های آرام طاقتت را طاق کرده اند نمی توانی سه روز صبر کنی دنبال چیزی می گردی که با آن رگ بزنی و خلاص بشوی از این همه سختی و بدبختی...؛ اما سویت برای یک اعدامی تعبیه شده است و مجهز به دوربین های مدار بسته...

5-کمکت می کنند...

زبانت بند آمده است مردی که چهره اش را پوشانیده تو را به سمت جلو حرکت می دهد اما تو نمی توانی حرکت کنی و مرد پوشیده تورا کمک می کند برای اجرای یک مراسم با شکوه...

6- صدای ناله..

صدای ناله ی همسر و مادرت را می شنوی که تو را تماشا می کنند ...

7- طناب زبر

سنگینی طناب را روی گردنت حس می کنی و شروع می کنی به خرخر کردن ....

8- اعدام می شوی

...

پ.ن : رجوع شود به "شهدای گمنام-زندان-سربازی"

پ.ن 2: به حساب خود برسید قبل از اینکه به حسابتان برسند!!!

پ.ن 3: سه روز سوییت اعدام مثل سه روز اعتکاف!(چه فرقی دارد مگر؟؟؟)

پ.ن 4: با توجه به نکات فوق؛ اعدام کنید خود را قبل از اینکه اعدامتان کنند(البته اعدام معنوی)

۱۲ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۳ ، ۱۲:۱۸
دانشجوی کلاس اول دبستان

دیشب خواب دیدم

خواب یک پنجره

بهم گفت :

"برای دیدنت باید عینک بزنم" 


پ.ن : شاعر "خودم"

۸ نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۳ ، ۱۰:۰۴
دانشجوی کلاس اول دبستان

از کودکی پرسیدند بزرگ شدی میخواهی چکاره شوی؟

گفت : میخواهم خوشحال شوم!

گفتند : ظاهرا مفهوم سوال را نفهمیدی...

کودک گفت : گویا شما مفهوم زندگی را نفهمیدید...
هیچی دیگه تا میخورد بچه رو زدن،
تا اون باشه دیگه از این غلطا نکنه بچه رو چ به این عرفانی بازیها
 مث بچه آدم بگو دکتر،مهندس دیگه...عجبا!
۸ نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۳ ، ۰۶:۱۹
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

بالاخره بوسیله سیستم اطلاعاتی جاسوسی رژیم اشغالگر قدس (موساد ) شناسایی شدم.

بیانیه:

1-آقا ما یه حرفی زدیم گفتیم که "سگ  می شوم" حالا نگو "سگ هار خاورمیانه" احساس  همزاد پنداری با ما پیدا کرده ( یعنی تا حالا اینقدر تحقیر نشده بودم...)

2- برادرهای وزارت اطلاعات بیایید این ip را رد گیری کنید و آدرس این صهیونیستای بی شرف را برایم SMS کنید .اگه زحمتی نیست دو سه تا گونی محکم و جادار هم برایم پست کنید تا طی یه عملیات ساده (دقت کنید خیلی خیلی ساده ) این بی شرفا را بریزم تو گونی و برای شما بیاورم. (البته اینجانب مشکل خروج از کشور به خاطر سربازی دارم اگه با سردار کمالی هماهنگ کنید ممنون می شوم)

3- یه سوال از سردار کمالی (نظام وظیفه) : این پروژه ی ما ( تو گونی کردن صهیونیستهای بی شرف) شامل کسری خدمت هم می شوم عایااااا ؟؟  دقیقا چند ماه؟؟؟؟؟

4- من میگم این صهیونیستها عقل درست و حسابی ندارن باور نمی کنید!!! آخه "رصد" مطالب من چیز مهمی است عایاااااااااااااا

5- همش تقصیر "اهورا" ، "ب-ف" ، "حسین" و... اینها بوده من بی گناهم!!!!

6- کجایی "امین" گفتم این صهیونیستها آدم های کثیف و بی شعوری هستند گفتی نه... حالا بیا تحویل بگیر....

7- امروز متوجه شدم بلاگ این امکان ( نشان دادن بازدید کنندگان بر اساس ip) هم داره !!!!

8- برادر و یا خواهر عزیز ؛ اون vpn و یا فیلتر شکن را نگذار همیشه اجرا باشه ، هم سرعت را پایین میاره هم مصرف گیگ را بالاتر و هم موجب به سرقت رفتن اطلاعات مهم (اگه داشته باشی که نداری) می شود!؟؟؟!!

۱۳ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۳ ، ۰۶:۵۵
دانشجوی کلاس اول دبستان


سلام

از دوستان خواهش دارم به این  " لینک" مراجعه نمایند و نظرشون را راجب عکسها بگویند


از خانم گوهر دشتی   "Me, she and the others" 20 عکس سه تایی با عنوان 

:توضیحات

مجموعه عکس گوهر دشتی، که تنها عکاس ایرانی حاضر در این نمایشگاه است، مربوط به سال 2009 میلادی است. او در این مجموعه در قالب پرتره‌هایی از دختران ایرانی که پس از انقلاب 57 به دنیا آمده‌اند نگاهی مقایسه‌ای داشته به نوع پوشش آنها در سه فضای جداگانه در زندگی‌شان یعنی محیط کار، داخل خانه و فضای عمومی و اجتماعی

۹ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۳ ، ۰۶:۵۷
دانشجوی کلاس اول دبستان

پ.ن : رفتیم جلسه ی نقد و بررسی کتاب "کلاغمرگی" خانم لیلا کردبچه البته

۲ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۳ ، ۰۶:۱۱
دانشجوی کلاس اول دبستان

می دونی کی دنیا روی سختش را بهت نشون می ده؟؟

که یک مطلب عرفانی، فلسفی و...  بزاری تو سایت ، اونوقت یکی بیاد نظر بده که ...


مثلا1 : رسید وقتِ انـــــار ، این میوه پـــــاییزى . و چه دل خونـــــــــى دارد انار ، از رسیدن...!

نظر یکی از بازدید کنندگان محترم :  صد دانه یاقوت... دسته به دسته...!!!!


مثلا 2 : از پاییز مهرش برای تو ،برگ ریزش برای من ……پاییز مبارک...

نظر همون بازدید کننده ی محترم :  آخی...نمیشه برگ بزرگ برای من باشه به نظر من A4 خوبه


پ.ن : قضاوت با خودتون؛ عایا روزهای سخت تری در پیش رو هست؟؟؟؟

پ.ن 2: آقای ظریف شما نمی خواد با 5+1 مذاکره کنید!!! بیایید با "بازدید کننده ی محترم" وارد مذاکره شوید! آقای عراقچی کجایید!!! آقای تخت روانچی....

پ.ن 3: اصلا یه پیشنهاد:  آقای ظریف و 5+1 بیایند با  "بازدید کننده ی محترم"وارد مذاکره شوند.

۱۴ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۳ ، ۰۷:۱۱
دانشجوی کلاس اول دبستان


مراجعه شود به مطلب " دوتا راه حل داری"

۶ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۳ ، ۰۶:۴۵
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

فردا صبح امتحان عملی "PLC" دارم.

کلاس قبل از ماه مبارک رمضان

امتحان تئوری یک ماه پیش

امتحان عملی فردا صبح

مسئولین رسیدگی کنند....

پ.ن : قیافه من هنگامی که به نمونه سوالات امتحان نگاه می کنم و هیچی بلد نیستم!

۸ نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۳
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

منتظر فکرهای " شوم" من باشید !

کم کم باید بوی "خطر" را احساس کنید !

۹ نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۰۴
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

ضمن تقدیر و تشکر از دوستان و آشنایان

با افتخار اعلام می دارم  بعد از جستجو و تلاشهای  بسیار زیاد

"عامل" مورد نظر پیدا شد.

 

پ.ن : منظور " اسب" است و نه چیز دیگری...

دوستان در موارد دیگه به تلاش خودشون ادامه بدهند...

۱۵ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۳۵
دانشجوی کلاس اول دبستان

۸ نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۰۳
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۵۶
دانشجوی کلاس اول دبستان
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۵۹
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

روایت اول  ساعت 11 بود تماس گرفتم با زندان یه زندانی گوشی را برداشت گفتم با محمد کار دارم گفت نیست یک ربع دیگه تماس بگیرید .دیدم یه وقتی دارم گفتم بروم گلزار شهدای گمنام، پانزده شهید گمنام در قطعه گلزار شهدای گمنام یزد خاک هستند در کنار 3700 شهید استان یزد و...


روایت دوم  ساعت حدودا 11:20 دقیقه بود تماس گرفتم خود محمد گوشی را برداشت گفت اطلاعات هستم گفت صبر کنم الآن میام اونجا ( چند سوال داشتم که می خواستم ازش بپرسم) ؛ محمد آمد  اطلاعات و گفت :"با حفاظت هماهنگ کردم بیا بریم داخل " موبایل و کیف را تحویل دادم و رفتیم داخل، از همه گروهی آنجا بودند سیاسی ، مالی ، امنیتی ، اجتماعی ، مواد مخدر، قضایی و...  زندان بخشهای زیادی داشت دارالقران ، گلخانه، کتابخانه و...(وقتی به کتابخانه رسیدم هوس کردم زندانی باشم و بشوم مسئول کتابخانه ی زندان ؛ حبس بکشم از جنس کتاب) اما چیزی که ذهن من را مشغول کرد یه محلی بود که دوستم بهش می گفت " سوئیت اعدام" و...


روایت سوم  نزدیک های ساعت 13 بود که از زندان بیرون آمدم گوشی و کیف را تحویل گرفتم دیدم عباس پنج بار تماس گرفته است سریع رفتم به شهرک فنی کنار خلدبرین .عباس را که دیدم تمام خاطرات خدمت برای من تازه شد بعد از نماز جماعت نشستیم با عباس خاطرات خدمت را تکرار کردیم.


روایت چهارم  دلم شهدای گمنام ، حبس و خدمت می خواهد!

 

پ.ن : ما گمنام هستیم و آنها ... خیلی خیلی بی معرفت هستیم نسبت به شهدا...

پ.ن 2: در زندان احساس غربت نکردم زیرا اکثر افراد از جنس خودم بودند و به خاطر یک اشتباه الآن اینجا ...

پ.ن 3: دلم برای میدان شهدای مشهد و امام رضا (ع) تنگ شده است...

پ.ن 4: بعدا نکات بیشتری از این سه ساعت عرض خواهم کرد

۲ نجوا موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۵۲
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام در تاریخ 1393/05/27 دست به یک کار انقلابی زدم

و خودم را به یک " کارشناس ارشد تغذیه" معرفی نمودم

و برنامه ی " ترک" را دریافت نمودم.

 

پ.ن : خوشبختانه وزن خود را به زیر "نود کیلوگرم" رساندم و در برنامه ی بلند مدت "هشتاد و پنج کیلوگرم" را نشانه گرفته ام.

پ.ن 2: یه واقعیت تلخ : این رژیم بیشتر جنبه ی روانی دارد و کلا غذا خوردن با لذت را برای شما "زهر مار" می نماید. مثلا شما نشسته ای دارید "سیب زمینی های ته دیگ" را می خورید یاد گفته ی "کارشناس ارشد تغدیه " می افتید ، این موجب نمی شود دست از خوردن بکشید فقط موجب "زهر مار" شدن غذایتان می شود.

۱۰ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۴۳
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

گاهی وقتها بعضی از حرف ها "شلیک آخر" هستند

البته برای پایان حرکتی زشت

و آغاز حرکتی زیبا ...

بفرمایید

ماشه...

۳ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۱۲
دانشجوی کلاس اول دبستان

سلام

از اصولی ترین و یا شاید اصلی ترین موضوع در زندگی انسان مشخص کردن "هدف" است و شما می توانید با یک سوال این کار را شروع کنید و از خودتان بپرسید: "هدف من از زندگی چیست؟"

به قول معروف تکلیف خودت را با خودت مشخص کن!

دلیل نمی شود که شما یک هدف داشته باشید اما نباید هدفهایتان با هم در تناقض باشد و البته اگر اهدافتان مکمل یکدیگر باشند چه بهتر...!

مثلا شما به یک وبلاگی سر می زنید برای اینکه متوجه شوید "هدف" از این وبلاگ چیست به غیر از اسم و متن معرفی بالای وبلاگ اصلی ترین چیزی که شما را درباره "اهداف وبلاگ" به صورت جزئی کمک می کند "طبقه بندی موضوعی" است.

"طبقه بندی موضوعی" مرتب شده ای از افکار و اهداف نویسنده ی است که می تواند شما را با نیت نویسنده آشنا سازد و...

پ.ن : شما می روید به یک کتابخانه و می خواهید یک کتاب انتخاب کنید اگر فهرست بندی مرتب و قفسه بندی باشد خیلی خیلی از کارها راحت می شود...

پ.ن 2: البته بسیار از مردم "مرد روزهای سخت" هستند و چه کار کنیم که "نرود میخ آهنین در سنگ"

۶ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۴۴
دانشجوی کلاس اول دبستان

دیوانه !

به تماشایِ من بیا...

"احمد شاملو"

۴ نجوا موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۲۹
دانشجوی کلاس اول دبستان

مثل سربازی

پیاده

راه افتاده ام و فکر می کنم

اگر به تو برسم

وزیر می شوم 


"کاظم خوشخو"

۲ نجوا موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۳۲
دانشجوی کلاس اول دبستان